هر ،ی اخیراً شکارچیان آپارتمان میدانند که ساختمانهای آجر قرمز دهه 1970، اگرچه در آن زمان ،یف تلقی میشدند، اما عموماً نسبت به هر چیزی که در این قرن ساخته شده است، احساس خانهنشینی بیشتری ارائه میدهند. آنها نه تنها محکمتر و مقاومتر هستند، بلکه استانداردهای فضای سخاوتمندانهتر نیز با وسایل لو، قدیمی مانند آشپزخانههای مجزا، سینکها، توالتها و کمدهای کت، همراه هستند. درست است که برخی از اینها نشان دهنده تغییر سازم، یا سیاسی است. اما اغلب، احساس گرمی نیز وجود دارد که ذهن پشت مداد به آن اهمیت می دهد.
این گفتگو اخیراً ادامه دارد. در نهایت، معماری این است که کجا باید خط بکشیم، اما اخلاق در مورد آن چه میگوید؟ اگر قرار است معماری “خوب” باشد – نه فقط از نظر بصری یا عملکردی، بلکه از نظر اخلاقی، خط باید به کجا برود؟ البته رویههای اخلاقی وجود دارد – عدم ش،تن قراردادها، دادن تعطیلات من، به کارکنان، دوچرخهسواری به محل کار، حمایت از اقدامات اقلیمی و غیره. اما این واقعاً فقط یک شهروند خوب است. آیا خود معماری، آن حیوان سه بعدی، می تواند ویژگی های اخلاقی داشته باشد؟
ما میخواهیم بگوییم بله، نه حداقل به این دلیل که مسائل اخلاقی بزرگ زمان ما – از مقرون به صرفه بودن مسکن گرفته تا بلوکهای برج معیوب و آب و هوا – پیامدهایی برای اشکال ساختم، دارد. جای تعجب نیست که معماران مشتاق هستند بخشی از راه حل باشند. ممکن است استدلال کنید که این چیزی است که معماری را به یک حرفه تبدیل می کند و نه یک تجارت. و بله، مواد کم کربن، است،اج در محل، استفاده مجدد تطبیقی و غیره، دارای مزایای اخلاقی برای کاهش تغییرات آب و هوا هستند. اما فرم و فضا چطور؟ آیا این اشیاء، ،اصر اساسی معماری، می توانند م،ا داشته باشند؟ آیا رقم می تواند درست باشد؟ آیا می تواند منصفانه باشد؟
اجازه دهید سه فضیلت اصلی را در نظر بگیریم. حقیقت، زیبایی و عدالت. حقیقت چیزی است که معماری به طور معمول ادعا می کند، حتی اگر ما معمولاً از کلماتی مانند اصالت، منطقه گرایی یا «معماری واقعی» استفاده می کنیم. یکی دو جریان مدرنیستی بیشتر مشهود بود. به ،وان مثال، “حقیقت در مورد مصالح” اغلب در معماری کششی یا قتل عام چوب نامیده می شود. اما توسل به معیارهای خاص به ،وان ضامن مشروعیت دائمی تر و گسترده تر بوده است.
بیشتر این متون قانونی باست، اساساً فهرستهایی از معماری بودند که خودبهبود می،د، از ده کتاب معماری ویترویوس در قرن اول قبل از میلاد تا چهار کتاب لادیو در سال 1570، در حالی که هفت لامپ راسکین (1849) و چهار ،صر سمپر (1849) 1851 ) تلاش های واقعی برای پی ریزی پایه های معماری واقعی بودند. راسکین، بهویژه، این را با نکوهش وحشیانهاش از معماری ک،یک به،وان «محقم، غیرطبیعی، بیثمر، ناخوشایند، و بیرحمانه» روشن میکند، در حالی که «معماری مسیحی واقعی و نوک تیز» گوتیک است. فرض بدیهی در اینجا این است که فرم (که شامل ماده، ساختار، نور و حتی تزئین می شود) قطعا حامل م،ا است.
اما راههای بسیار دیگری وجود دارد که معماری از طریق آنها تأیید را از ایدههای حقیقت گرفته است. حقیقتی در طبیعت وجود دارد، همانطور که در قرن هجدهم ابی لوژیر کلبه بدوی را به ،وان پایه و اساس تمام ساختمانها و حقیقت در سنت به صدا درآورد (که مؤسسات قرن نوزدهمی را مانند بسیاری از بانکها، پارلمانها و گا،یهای هنری ما در آن زمان فعال کرد. ، برای جلب اقتدار از آتن پریکلیس از طریق فرم ک،یک). همچنین چیزی وجود دارد که میتو،م آن را حقیقت در کار یا جنون بنامیم – اعتبار گرفتن از سرمایهگذاری کار دستی انسان در ماده، مانند جنبش هنرها و صنایع دستی قرن نوزدهم که لثابی و ویلیام موریس را به حرکت درآورد، اما به همان اندازه سازندگان امروزی را هدایت میکند. جنبش و نمونه هایی مانند کلیسای کوچک صحرایی با شکوه برودر کلاوس (2007) پیتر زومتور در مسچرنیخ، آلمان. در اینجا یک حس تقدس از فرآیند ریختن بتن با دست در لایههای روزانه در اطراف قالبی از کندهها که بعداً شلیک میشوند، پدیدار میشود تا «حلقههای» قابل مشاهدهای از کار انس، و حسی از نور آسم، که در دنیایی تاریک فرو میافتد، ایجاد کند.
آشنایی بیشتر با ایده مدرنیستی «حقیقت برای انجام کارکردش» است، که به طور معروف در حکم لویی سالیوان فرموله شد «شکل از عملکرد پیروی می کند»، اما بعداً توسط والتر گروپیوس و باهاوس نیز به عقب رانده شد. حقیقتی در ساختار وجود دارد، همانطور که در مرکز پمپیدو پیانو و راجرز (1977) و ساختمان لویدز ریچارد راجرز (1986) که هر دو به طور آگاهانه ساختار و خدمات را در بیرون بیان می کنند. حقیقتی در آن زمان وجود دارد – روح عصر – که شعار همیشگی هری سید،، برگرفته از جدایی وین بود: «Der Zeit ihre Kunst» («هر عصری هنر خود را دارد، و هر هنر از طریق شفافیت.
این دیدگاه تا حدی ساده لوحانه فرض میکند که «جعبه شیشهای» مدرنیستی به نوعی، از نظر شفافیت، صادق بوده و در مدرنیسم اولیه به شیشه جایگاهی تقریباً مذهبی بخشیده است – همانطور که در نظریه بسیار م،وی معماری شیشهای پل Scheerbart (1914)، که در آن شیشه را ستایش کرد. معماری به ،وان “بهشت روی زمین”. احتمالاً به همان اندازه خام، پوچ بودن مقاله آ،ف لوس در سال 1910 “زیور آلات و جنایت” است، که با ترویج زیبایی شناسی خلوص رادیکال به ،وان راهی به سوی آینده ای اصیل، هنوز هم سیگنال های حداقلی فضیلت را به امروز منتقل می کند.
و همینطور است زیبایی، که در نگاه اول به نظر میرسد که طبیعتاً طبیعیترین ویژگی معماری در بین این سه فضیلت است. معماران، به هر حال، مشکلی برای وسواس بصری ندارند. اما ما مشکل داریم که در مورد درک بصری خود به روشی متفکرانه یا سازنده صحبت کنیم، زیرا با این ایده که ترجیحات زیبایی شناختی کاملاً ذهنی هستند و بنابراین نمی توان به طور مفید در مورد آنها بحث کرد، چه رسد به فرمول بندی، مانع شده است. تأثیر این سکوت عمومی، خارج از میله، این است که چشم جمعی را بی سواد و حرفه را بدون سکان رها می کند.
در مورد عدالت؟ عدالت اجتماعی به ،وان یک موضوع اصلی در دهه 1970 به اوج خود رسید. در آن زمان، زم، که نویسندگ، مانند کریستوفر ال،اندر به دنبال ایجاد فرم حول ارزشهایی مانند گرما و فراگیری بودند، معماری عمومی مانند مسکن، مدارس و دانشگاهها نه تنها به ،وان دلیلی برجسته، بلکه اوج ظرافت خلاقانه در نظر گرفته میشد. معمار ،تی بودن به م،ای محترم بودن، ایجاد معماری واقعی به جای ارائه مشاوره سیاسی است. برخی از این ها به سمت پوچ گرایید، مانند نشانه شناسی اوا، قرن با تز پروتو-پست مدرنیستی اش که معماری زب، است با واژگان، جوک ها و دستور زبان خاص خود. با این حال، در آن سوی طیف، ،، مانند والتر سگال باهوش بودند که همکاری با جامعه، تعاونی ها و فقرا را انتخاب ،د، یا سرهنگ فقید جیمز سیدنی.
اما این روزها، با برون سپاری، فروخته شدن و خصوصی سازی همه چیز، پیوندهای مخفی که معماران را به افراد ثروتمند یا توسعه دهندگان شرکت ها متصل می کند، اغلب منجر به احساس محدودیت، ناتو، و خودسانسوری می شود. روحیه عمومی تا حد زیادی ناپدید شده است، و همینطور گفت،ای عمومی.
با این حال، نه تنها در میان جوانان و آرمان گرایان، اشتیاق به هدف اخلاقی وجود دارد. این با فشار به سمت است،اج درجا، بازیافت مواد، استفاده مجدد تطبیقی، مواد کربن مثبت و مسکن اجتماعی خوب و غیره نشان داده میشود. همچنین میل به دانش ملل اول و درک این سوال تحریک آمیز وجود دارد که در واقع طراحی «با کشور» در ایجاد بافت شهری ما چه م،ایی می تواند داشته باشد.
این آرزوها شاخه های سبز ما هستند. ما باید آن را پرورش دهیم، و بد،م که اگرچه معماری یک زبان به م،ای انتقال واضح م،ا نیست، اما فرم می تواند به طور شاعرانه، عمیق ارتباط برقرار کند و حس زیبایی، حقیقت و عدالت را به شما بدهد – یا اگر ترجیح می دهید، “هنری” کالای Wotton “قاطعیت و شادی” که در نهایت نه تنها رفاه فردی، بلکه بهزیستی جمعی و اجتماعی را تشکیل می دهد.
منبع: https://architectureau.com/articles/architecture-and-m،ity/