همسرم و من اولین خانه خود را در سال 2013 ،یدم. ما در چندین حراج قبلی ناموفق بودیم، بنابراین وقتی چکش سقوط کرد و ما پیشنهاد دهندگان موفق بودیم، خوشحال شدیم – اما بعد از آن عصر، وقتی متوجه شدم که میزان آن چقدر است، خوشحالی به استرس تبدیل شد. جلوتر کار کن من به همراه جید، که مدیر پروژه ساخت و ساز است، برای یک توافق طول، مذاکره کردم تا بتوانم زمان من،ی برای برنامه ریزی و جزئیات خانه آینده خود داشته باشم.
چیزی که جید و من ،یده بودیم، اما یک خانه نبود، بلکه یک کلبه تخته آب و هوای ویران در یکی از خیابانهای پشتی ملبورن ج،ی بود. فاقد درها و پنجره های قابل قفل بود. موریانه آسیب زیادی داشت و یک دریچه فاضلاب در اتاق نشیمن داشت. هنرمند مشهور گرگ اروین از آن به ،وان یک استودیو نقاشی استفاده کرده بود.
من تصویر غیرقابل س،ت را در مقابل خود دیدم، اما همچنین این فرصت را دیدم که خانه ای سبک و مطبوع با یک منطقه نشیمن بزرگ ایجاد کنم که ردپای کوچک ملک را به چالش می کشد. برنامه من این بود که پیکربندی موجود دو اتاق خواب را حفظ کنم و سقف های باقیمانده را حذف کنم تا فضای داخلی رفیع، حمام و حیاط ایجاد کنم – اگرچه به ،وان بخشی از معامله، مجبور شدم ابزارها را بکار ببرم.
ما همچنین مجبور شدیم یک تیم پروژه جمع کنیم. آدام، سازنده ای که در گوشه و کنار در حال کار بر روی پروژه من بود، با مهرب، پیشنهاد کرد که به مکان ما نگاهی بیندازد و پذیرفت که اگر من برای خانه تعطیلاتی که برای خانواده اش می ساخت چند نقشه معماری تهیه کنم، تخصص خود را به اشتراک بگذارد. در حالی که ما فقط سه نفر بودیم، آدام، جید و من تا حدودی اطمینان داشتیم که با هم میتو،م این پروژه را انجام دهیم و کارها را ظرف شش ماه تکمیل کنیم: ضربالاجل ک،یک کریسمس!
قبل از اینکه بفهمیم حل و فصل شد و روزی که کلیدها را گرفتیم، ت،یب بلافاصله شروع شد. آدام که با کلاغ ها، اره های مدور و مته های برقی شعبده بازی می کرد، منظره ای قابل مشاهده بود، در حالی که آشپزخانه آسیب دیده از موریانه که در دستان من از هم جدا می شد، بیشتر محلی برای نگهداری بود. پرش پشت پرش را پر کردیم تا اینکه یک پوسته داخلی بزرگ داشتیم.
آ، هفتهها، به آدام کمک میکردم تا سوراخهای کنده را با دست حفر کند، تیرچههای کف را بگذارد و دیوارها را صاف کند. همسایه ها ما را با آبجوی سرد و کلمات تشویقی در پایان روزهای سخت کاری نگه داشتند. جید به یک نقاش خبره تبدیل شد و در داخل و خارج کلبه کار فوق العاده ای انجام داد. سپس فهمیدیم جید اولین فرزند ما را باردار است: دلیل دیگری برای ادامه کار.
درست چند روز قبل از کریسمس، اثاثیهمان را آوردیم. آدام آمد تا عرشه را تمام کند – و چند نوشیدنی بنوشد! کار ما تمام شده بود و اگر او نبود، بعید می دانم این پروژه اصلا اتفاق می افتاد. من برای همیشه مدیون او هستم.
با نگاهی به گذشته، می توانم ببینم که چگونه داشتن یک نقش عملی در طول ساخت، به من قدرد، بیشتری از مهارت مورد نیاز برای اجرای جزئیات داد. آن درس ها به دفتر ما در پروژه های بعدی کمک کرده است. من همیشه به حضور در محل تا آنجا که ممکن است و آموختن از این حرفهها در حین کار ، با جزئیات بینظیر معتقد بودم. این بخش مهمی از معماری است، اما اغلب نادیده گرفته می شود یا کمتر بها داده می شود.
اولین شبی که در خانه بودیم را به خوبی به یاد دارم. همه وسایلمان را باز کرده بودیم و سر میز ناهارخوری داشتیم غذا می خوردیم. یادم می آید که از نورگیر بالای سرم نگاه کردم، به جعبه چوبی خا،تری زیبای اطرافم نگاه کردم و به جید گفتم که باورم نمی شود این خانه مال ما باشد. تا به امروز، وقتی به آن فکر میکنم ناراحت میشوم: کوچکترین کاری که انجام دادهایم، و یکی از رضایتبخشترین پروژههای ما تا به امروز.
منبع: https://architectureau.com/articles/،use-for-jade-by-wellard-architects/